گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
ماهنامه موعود شماره 32
غیبت امام زمان(ع)، علل و آثار آن از دیدگاه امیرمؤمنان(ع)









سیدصادق سیدنژاد اشاره : اگر چه در تمامی ادیان و مکاتب اعم از الهی و غیر الهی در زمینه ظهور مصلح و منجی جهان کم و
بیش مطالبی به چشم می?خورد؛ ولی براساس دلیلهاي متقن و معیارهاي درستی که وجود دارد این حقیقت به اثبات رسیده است
که کامل?ترین و قابل اعتمادترین اطلاعات در مورد شخصیت و ابعاد گوناگون زندگی موعود جهانی نظیر: تولد، غیبت، ظهور،
حکومت و... در مجموعه روایات اهل بیت(ع) ارائه شده است. با توجه به این حقیقت در مقاله حاضر تلاش می?شود تا مسئله
غیبت منجی عالم بشریت و علل و آثارش با توجه به مجموعه کلمات و رهنمودهاي حضرت علی(ع) به اختصار مورد بررسی قرار
گیرد. 1. غیبت امام مهدي(ع) امام علی?بن ابی?طالب(ع) مسئله غیبت حضرت مهدي(ع) را با زمینه?سازي حساب شده و منسجمی
در چند مرحله مطرح می?کنند و کاملاً روشن است که این کار به صورت تصادفی انجام نگرفته است بلکه با توجه به ظرفیت و
کشش فکري افراد و شیوه?هاي صحیح آموزشی و همینطور با در نظر گرفتن سیر طبیعی و خارجی وقایعی که در آینده پیش
خواهد آمد به تبیین و تشریح امور پرداخته?اند. در یک مرحله پس از تصریح به ضرورت وجود حجت الهی در روي زمین و بلکه
کل نظام عالم هستی می?فرمایند: هرگز زمین از حجت الهی که با دلیل و برهان براي حاکمیت بخشیدن به احکام و ارزشهاي دینی
قیام می?نماید خالی نخواهد بود و حجت خداوند عالم یا به صورت شناخته شده و آشکار [مثل یازده امام(ع)، در میان مردم
زندگی می?کند] یا [در اثر فراهم نبودن شرایط مناسب] به?طور پنهان و ناشناخته به سر می?برد. 1 در روایت دیگري امام علی(ع)،
پس از اشاره به ضرورت وجود امام معصوم در روي زمین و تبیین مسؤولیتهاي او می?فرمایند: حجت خدا، گاهی به صورت علنی
به طوري که همه او را می?شناسند در میان مردم حضور دارد؛ امّا زمام امور را به جهت فراهم نبودن شرایط در دست ندارد. گاهی
نیز حجت الهی روي مصالحی به اراده خداوند متعال از دیده مردم غایب است. در چنین مواقعی آنها در انتظار حجج الهی به?سر
می?برند. توجه به این نکته ضروري است که در دوران غیبت گرچه جسم امام(ع) به علت وجود خطرات و یا مصالح دیگري از
دیده مردم نهان است ولی دانش او براي مردم مخفی نیست (همه از آن اطلاع دارند) و آداب و احکام و تعالیمش در قلب و جان
انسانهاي مؤمن استوار و پابرجاست و مردم بر اساس تعالیم و رهنمودهاي او زندگی می?کنند. 2 در مرحله بعد، امیرالمؤمنین(ع)
صفحه 24 از 66
نقل شده است که می?گوید: » اصبغ بن نباته « ضمن معرفی آخرین حجت الهی اصل مسئله غیبت آن حضرت را بیان می?کنند. از
روزي به حضور علی?بن?ابی?طالب(ع) رسیدم آن حضرت را غرق در اندیشه دیدم در حالی که از این وضع بسیار متعجب بودم
[چون حضرت را هرگز در آن حال ندیده بودم] عرض کردم: یا امیرالمؤمنین مگر اتفاقی افتاده است که اینگونه نگران و غرق در
دریاي تفکّر به نظر می?رسید؟ حضرت علی(ع)، در پاسخ فرمودند: درباره فرزندي که بعدها از نسل من به دنیا خواهد آمد فکر
می?کنم. او یازدهمین فرزند من است. او مهدي ما اهل بیت است که زمین را پس از پر گشتن از ظلم و ستم و تباهی با عدل و داد
پر خواهد ساخت. امّا پیش از آن براي او یک دوره غیبتی هست که عده زیادي از مردم در این دوره از حق و صراط مستقیم
منحرف می?شوند. 3 در گام بعدي علی(ع) به طولانی بودن دوره غیبت امام عصر(ع) و مشکلات و گرفتاریهاي آن می?پردازند. به
عنوان نمونه در یک مورد می?فرمایند: در دوره غیبت امام غایب مردم از حدود و چارچوب احکام شرع خارج خواهند شد و
بسیاري از آنها گمان خواهند کرد که حجت الهی از دنیا رفته و امامت پایان پذیرفته است ولی سوگند به خدا در چنین دوره?اي
حجت خدا در بین مردم و در کوچه و بازار آنها در حال رفت و آمد خواهد بود و وي حرفهاي مردم را خواهد شنید... او مردم را
خواهد دید ولی آنها تا زمان معینی که خداوند مقرر کرده است قادر به دیدن آن حضرت نخواهند بود. 4 همینطور در این باره به
مناسبت دیگري می?فرمایند: دوره غیبت امام مهدي(ع) به قدري طولانی خواهد بود که انسانهاي بی?خبر از مصالح و حکمتهاي
الهی از ظهور آن حضرت مأیوس خواهند شد و در اثر ناامیدي از ظهور منجی عالم بشریت حتی این جمله را به زبان خواهند آورد
که: خداوند عالم نیازي به آل محمد(ص) ندارد؛ یعنی اگر از آل محمد(ص) کسی در روي زمین بود تا کنون باید قیام می?کرد و
2. علل و حکمتهاي غیبت امام زمان از آنجا که عالم براساس یک نظام علّی و به این نابسامانیها و بی?عدالتیها پایان می?داد. 5
معلولی اداره می?شود لذا همه وقایعی که در آن به وقوع می?پیوندند داراي علت و حکمت به?خصوصی هستند. در این راستا
وقتی به منظور معلوم شدن علت غیبت امام عصر(عج) به بررسی روایات می?پردازیم به روایات زیادي برمی?خوریم که در ضمن
آنها تصریح شده است که فلسفه واقعی غیبت آن حضرت براي بشر معلوم نیست. امّا در عین حال در تعدادي از روایات از
حکمتهاي غیبت سخن به میان آمده است. به عنوان مثال در بعضی از آنها (از اموري چون امتحان و آزمایش مردم، حفظ جان
امام(ع) در امان ماندن از بیعت با ستمگران، فراهم شدن زمینه انجام وظایف و... به عنوان عوامل غیبت امام مهدي(ع) یاد می?شود.
- در مجموعه روایتهایی که از حضرت علی(ع)، نقل شده است به برخی از حکمتهاي غیبت اشاره شده است که از جمله آنهاست: 2
1. در امان ماندن از بیعت با ستمگران بر طبق یک روایت، علی?بن ابی?طالب(ع) می?فرمایند: موقعی که قائم [حضرت
مهدي(ع)]، قیام کند بیعت کسی در گردن (ذمه) او نخواهد بود و به همین جهت است که تولد او به صورت مخفی صورت خواهد
2. مشخص شدن گمراهان یکی از راههاي تشخیص قوت ایمان و میزان -2 گرفت و بعد نیز وجود مبارکشان غایب خواهد شد. 6
پایبندي افراد به تعالیم اولیاي الهی، عملکرد آنها در دوره غیبت رهبران الهی است. به عنوان مثال وقتی حضرت موسی(ع) به امر
الهی حدود چهل روز براي مناجات در کوه طور اقامت کرد اغلب مردم به خاطر نداشتن ایمان و یقین کافی فریب سامري را
خوردند و از آیین الهی دست کشیدند. در اشاره به این سنت الهی امام علی?بن ابی?طالب(ع) در روایتی پس از اشاره به وجود
مبارك امام مهدي(ع) اضافه می?کنند: آن حضرت از چشم مردم نهان خواهد شد تا مردمان گمراه از غیر گمراهان مشخص
3. ستم و ظلم مردم به خودشان علی(ع) آنجا که از لزوم وجود حجت الهی در نظام هستی سخن می?گویند به مسئله -2 شوند. 7
غیبت حجت الهی و علت آن با این تعابیر اشاره دارد: اي مردم! بدانید که زمین هرگز از حجت الهی خالی نمی?ماند. امّا پروردگار
عالم مردم را به خاطر ظلم و ستمی که مرتکب می?شوند و همینطور به جهت زیاده?رویهایی که در حق خود انجام می?دهند به
4. به جهت ستم به فرزندان علی(ع) حضرت علی بن -2 زودي از دیدن حجت خودش [امام مهدي(ع)]، محروم خواهد ساخت. 8
ابی?طالب(ع)، در روایتی به مناسبتی از وقایع غیبت و پیشامدهاي آن سخن می?گویند و وقایع مربوط به آن دوران را به حوادثی
صفحه 25 از 66
که براي قوم حضرت موسی(ع) رخ داده است تشبیه و تصریح می?کنند که سرگردانی و تحیر مسلمانان در زمان غیبت حضرت
مهدي(ع) چندین برابر سخت?تر و بیشتر از دوران سرگردانی و تحیر قوم حضرت موسی(ع) خواهد بود. آنگاه در اشاره به علت این
پیشامد می?فرمایند: شما به خاطر ظلم و ستمهایی که بر فرزندان من خواهید کرد به این مسئله و سختیهاي آن دچار خواهید شد. 9
قابل ذکر است با وجود تصریح امام(ع) به این موضوع، مردم در اثر غرق شدن در دنیا و زخارف آن چند سال بعد از شهادت
علی(ع)، امام حسن(ع)، و امام حسین(ع)، را به آن وضع رقّت?بار به شهادت می?رسانند و ائمه بعدي را نیز مسموم می?کنند و در
نتیجه اینکار وقتی نوبت به آخرین حجت الهی می?رسد خداوند، ایشان را به خاطر لطفی که بر بندگان خود دارد (علی?رغم
5. حفظ علامتهاي هدایت - ناسپاسی آنها) در پس پرده غیبت جهت هدایت مردم و حفظ نظام هستی ذخیره می?نماید... . 2
همانطور که در حکمت قبلی اشاره شد خداوند متعال به منظور تداوم هدایت مردم در برهه?اي از زمان وقتی آنها قدر نعمت
بی?نظیر الهی؛ یعنی امام معصوم(ع)، را فراموش می?کنند بنابر مصالحی وجود مبارك او را در پس پرده غیبت قرار می?دهد تا
علاوه بر حفظ نظام عالم، نزول فیض و رحمت الهی از طریق وي به بندگان خدا تداوم پیدا کند و باب هدایت مردم به سوي
خداوند همچنان باز باشد. امام علی?بن ابی?طالب(ع)، در این باره می?فرماید: ... خداوند حجتهاي خود را به صورت آشکار یا
پنهان یا حتی در حالی که خطر آنان را تهدید می?کند (در حال ترس و نگرانی) در میان مردم حفظ خواهد کرد تا حجت و
3. آثار و نتایج غیبت امام زمان(ع) همانطور که در ضمن بعضی از دلیلهاي روشن و واضح (هدایت و رستگاري) از بین نروند. 10
روایات قبلی هم بیان شده بود دوره غیبت امام(ع) داراي مشکلات و گرفتاریهاي فکري و اعتقادي بسیار خطرناکی است که امروزه
حداقل بخشی از آنها را بعینه مشاهده می?کنیم. حضرات معصومین(ع) سالها پیش از تولد امام?عصر(ع) به این پیشامدها و اثرات
منفی آنها اشاره کرده?اند و ارائه هشدارها این واقعیت را تأیید می?کند که مردم اگر برنامه?ریزي و عملکرد مناسبی را در پیش
بگیرند از همه این گرفتاریها می?توانند در امان باشند والاّ دلیلی ندارد که در دهها روایت از وقایع و فجایع آخرالزمان سخن به
میان آید. این مسایل مطرح شده است تا مردم پیشاپیش آمادگیهاي لازم را در خود ایجاد کنند تا گرفتار تبعات منفی این امور
نشوند. در لابلاي مجموعه رهنمودهاي حضرت علی(ع)، به برخی از گرفتاریها و معضلات مهم دوره غیبت اشاره شده است که در
1. سرگردان شدن مردم امام علی بن ابی?طالب(ع) در چندین روایت به - اینجا چند مورد از آنها به عنوان نمونه ذکر می?شود: 3
این گرفتاري اشاره دارند. در یک مورد می?فرمایند: براي قائم ما دوره غیبتی هست که مدت زمان زیادي طول خواهد کشید.
گویی شیعیان را هم?اکنون با چشم خود می?بینم که در آن دوره همانند گله?اي بی?سرپرست در دشت و صحرا پراکنده
شده?اند و دنبال سرپناه و محل امن و راحتی می?گردند امّا آن را پیدا نمی?کنند. اي مردم! آگاه باشید در چنان شرایطی اگر
کسی در دین خود ثابت قدم باشد و در نتیجه طولانی شدن دوره غیبت قلب او قساوت پیدا نکند در روز قیامت با من خواهد
بود. 11 یا در سخن دیگر می?فرمایند: در غیبت امام زمان(ع)، مردم آن چنان دچار حیرت و سرگردانی می?شوند که عده زیادي از
آنان گمراه می?گردند. تنها کسانی که به دامن عترت پیامبر اکرم(ص) چنگ بزنند نجات پیدا می?کنند و در مسیر هدایت باقی
می?مانند. 12 در جاي دیگر علی(ع)، ضمن ارائه تصویري از دوره غیبت امام مهدي(ع)، می?فرمایند: فتنه?ها و مشکلات
گوناگونی در این دوره به وجود خواهد آمد. به عنوان مثال دشمنان شیعیان از آنها بدگویی کرده، افراد فاسق و شرور به شرارت و
گمراه سازي مردم از مسیر صحیح خواهند پرداخت و اوضاع به اندازه?اي آشفته و پریشان خواهد شد که بعضی مردم دچار حیرت
و سرگردانی خواهند شد. 13 به عبارت دیگر مردم از تشخیص راه درست عاجز خواهند بود. بدیهی است که وقتی امکان تشخیص
راه صحیح مشکل بشود اغلب مردم خود به خود یا در اثر تبلیغات گوناگون دشمنان و بدخواهان به مسیرهاي انحرافی سوق داده
2. مشکل شدن دینداري پایبندي به احکام و مقررات دینی، فضا و بستر مناسبی لازم دارد. به دلالت روایتهاي فراوان، - می?شوند. 3
یکی از گرفتاریهاي دوران غیبت آن است که پایبندي به ارزشهاي دینی بسیار کم خواهد شد و این مسئله ناشی از عواملی است که
صفحه 26 از 66
کم و بیش به آنها هم در لابلاي سخنان معصومین(ع) اشاره شده است. علی(ع) در روایتی می?فرمایند: سوگند به خدایی که
حضرت محمد(ص) را به حق براي پیامبري برگزیده و او را به همه مخلوقات فضیلت و برتري داده است مسئله ظهور
امام?عصر(عج) واقع نخواهد شد مگر پس از یک دوران سخت حیرانی و سرگردانی که در آن شرایط کسی جز افراد خالص و
پاکیزه که یقین را با تمام وجود خود لمس کرده باشند، در پایبندي به دین استوار و پابرجا نخواهند ماند. پروردگار عالم از چنین
کسانی که با وجود آن همه نابسامانیها در دین ثابت قدم?اند براي ولایت ما پیمان گرفته و در دلهاي آنها ایمان را تثبیت کرده است
وبا عنایات خاصی که به آنها دارد مورد تأئیدشان قرار داده است. 14 در روایت دیگر آن حضرت با تشبیه محسوسی، سختی
دینداري را در دوران غیبت به تصویر کشیده، می?فرمایند: براي صاحب?الامر(ع) دوره غیبتی هست که در آن زمان هر کس که به
دین خود چنگ بزند و در آن استوار باشد همانند کسی است که با دست خود بخواهد بوته?هاي خار را بکند. به راستی چه کسی
می?تواند با دست خود بوته?هاي خار را لمس کند؟ 15 در یکی از روایتها، امام علی?بن?ابی?طالب(ع)، پس از اشاره به سختیهاي
دوره غیبت از نظر پایبندي به احکام دینی در ضمن تصریح می?کنند که همه این پیشامدها به منظور امتحان و آزمایش انسانهاست
تا میزان تقوي و ایمان آنها معلوم گردد؛ چرا که به یک تعبیر هدف از خلقت جهان، امتحان انسان است. آن حضرت می?فرمایند:
براي صاحب این امر دوره غیبتی هست که باید انسانها (افراد) در چنان شرایطی تقواي الهی را در پیش گیرند و به دین و احکام و
مقررات آن پایبند باشند. 16 امام علی(ع)، آنگاه آیه زیر را تلاوت کرده و بدینوسیله تذکر دادند که سنت دائمی خداوند؛ یعنی
امتحان بشر در همه زمانها جریان دارد و تمام پیشامدهاي دوران غیبت نیز در این راستاست: آیا گمان کردید بی?آن?که حوادث و
وقایعی که براي گذشتگان پیش آمد براي شما پیش آید داخل بهشت می?شوید؟! همان گذشتگانی که آنچنان دچار گرفتاریها و
مشکلات شدند که حتی پیامبر و افرادي که به او ایمان آورده بودند با خود می?گفتند: پس نصرت و یاري خداوند چه زمانی فرا
3. تردید در وجود امام زمان(ع) یکی از وقایع بسیار تلخ -3 خواهد رسید؟ آنگاه به آنها گفته شد یاري خداوند نزدیک است. 17
عصر غیبت آن است که در نتیجه نابسامانیها و شیوع فساد و بی?عدالتی، مردم آن چنان دچار یأس و ناامیدي خواهند شد که در
این?که امام معصومی در چنین شرایطی در روي زمین باشد شک خواهند کرد و با خود خواهند گفت: اگر در روي زمین حجتی از
حجتهاي الهی وجود داشت در مقابل این همه ظلم و ستم که انجام می?گیرد ایستادگی می?کرد و نسبت به برطرف ساختن آن
اقدام لازم به عمل می?آورد. حضرت علی(ع)، به این مسئله اینگونه اشاره می?نمایند: موقعی که امام غایب از فرزندان من در پس
پرده غیبت قرار گیرند... اکثر مردم دچار این توهم خواهند شد که حجت خدا از بین رفته و امامت به پایان رسیده است امّا سوگند
به خدایی که علی را آفریده است در چنین روزي حجت خدا در میان آنها حضور دارد. 18 در روایت دیگر می?فرمایند:
صاحب?الامر از فرزندان من است. مردم در دوره غیبت او خواهند گفت: وي [صاحب?الامر و امام عصر(ع)]، از دنیا رفته است والاّ
اگر زنده است پس کجاست؟ 19 علاوه بر موارد مذکور آثار دیگري نیز براي غیبت امام عصر(ع)، ذکر شده که در اینجا فقط به
ذکر عناوین آنها اکتفا می?گردد. - مردم از یکدیگر در این دوره برائت خواهند جست. 20 - مردم بی?پناه خواهند شد و جاي
امنی پیدا نخواهند کرد... 21 - مردم به نزاع با یکدیگر و آب دهان انداختن به صورت همدیگر خواهند پرداخت. 22 و... پی?نوشتها
2 . محمدبن?یعقوب کلینی، الکافی، ج 2، ص 139 ، ح . 1 . فیض?الاسلام، ترجمه و شرح نهج?البلاغه، حکمت 13 ، ص 1158 :
. 6 . 5 . همان، ج 51 ، ص 119 ، ح 19 . 4 . همان، ج 28 ، ص 70 . 3 . محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 51 ، ص 119 ، ح 19 .13
10 . السیّد . 9 . بشارةالاسلام، ص 63 . 8 . همان، ص 113 و 112 ، ح 8 . 7 . همان، ص 112 ، ح 7 . همان، ص 119 و 110 ، ح 1
11 . شیخ صدوق کمال?الدین و . مصطفی ال?سید حیدر الکاظمی، ترجمه و شرح نهج?البلاغه، حکمت 139 ، ص 1158
14 . کمال?الدین، و تمام?النعمۀ، . 13 . بحارالانوار، ج 28 ، ص 70 . 12 . شیخ طوسی، کتاب?الغیبۀ، ص 202 . تمام?النعمۀ، ص 203
18 . نعمانی، کتاب الغیبۀ، ص . 17 . سوره بقره( 2)، آیه 214 . 16 . همان، ص 135 . 15 . بحارالانوار، ج 52 ، ص 111 و 135 . ص 304
صفحه 27 از 66
22 . علی . 21 . نعمانی، کتاب الغیبۀ، ص 291 و 292 . 20 . همان، ج 51 ، ص 111 ، ح 5 . 19 . بحارالانوار، ج 51 ، ص 114 ، ح 11 .72
. متقی هندي کنزالعمال، ج 14 ، ص 578
سیماي یاران حضرت مهدي(ع)
محمدتقی محمدي صفحات تاریخ بشریت با همه نشیبها و فرازها، طلوعها و افولها، سراسر مشحون است از حوادث ریز و درشت که
» یاران « آفرینندگان آنها با دستهاي هم?اندیشه و هم?سو با خود، این صحنه?ها را رقم زده?اند. این دستان همفکر و هم?جهت
نامیده می?شوند که با تمام وجود در تحقق اهداف و گرایشهاي خود تلاش می?کنند و موفقیت آنان مرهون جان?فشانی، اخلاص
و ایثار چنین یارانی است. مطابق معیارهاي تعقّل تاریخی، رمز موفقیت یا شکست این?گونه افراد غالباً در توان و صلاحیت یا عدم
توان یاران خود نهفته است. پیامبران و ائمه معصومین(ع) هم از این مسئله مستثنی نیستند و به وسیله یاران خفلّص، مرام و منظور
خود را پیاده کرده و رسالت الهی?شان را انجام داده?اند. همان طوري که پیامبر(ص) با مساعدت مهاجرین و انصار هدف الهی
خود را تحقق بخشید و حضرت علی(ع) و فرزندان اطهارش هم با همدلی و همیاري یاران اندك خود در صدد اجراي منویات الهی
خود بودند و در این میان رشادتها و ایثارها و جانفشانیهاي یاران حضرت سیدالشهداء(ع) جایگاه ویژه?اي در تاریخ بشریت دارد.
همچنین حضرت بقیۀاللَّه?الاعظم(ع) را در تحقق دولت کریمه، یارانی مساعدت خواهند کرد و با قلت عفدّه و عفدّه، جهان را زیر
لواي آن حضرت خواهند آورد و بستر تحقق حکومت واحد جهانی را مهیا خواهند ساخت. در این نوشته قصد آن داریم که نگاهی
هر چند گذرا بر سیماي یاران آن حضرت داشته باشیم. در روایات متعددي که از ائمه معصومین(ع) وارد شده سیماي یاران
حضرتش ترسیم شده است، که از میان آنها به مرفوعه فضیل بن یسار از امام صادق(ع) می?پردازیم: خداوند را در طالقان گنجی
است نه از جنس سیم و زر و پرچمی است که از هنگامی که فرو پیچیده شده برافراشته نشده است و مردانی که انگار دلهایشان
پاره?هاي آهن است. شک و دودلی در ذات خدا، آن را نیالوده و از سنگ با صلابت?تر است. اگر برکوهها یورش برند آنها را از
جاي برمی?کنند و هیچ شهري مقصد پرچمهاي آنان واقع نمی?شود مگر آنکه ویرانش می?سازند. گو اینکه بر اسبانشان بازها پر
گشوده?اند، از راه تبرّك، دست بر زین امام برده و دور امام گرد می?آیند. در جنگها با جان خود از امام(ع) محافظت نموده و از
پس هر آنچه امام(ع) از آنان می?خواهد، برمی?آیند. مردانی که شب نمی?آرمند و در نمازشان زنبورسان زمزمه دارند، شب را
در قیام و قعود به سر می?آورند و صبح را بر پشت اسبانشان آغاز می?نمایند، در شب رهبانند و در روز شیران. از فرمانبري کنیز،
نسبت به آقایش، براي امام فرمانبردارترند. بسان چراغهایی هستند. مثل اینکه دلهاشان چراغدان است. آنان از خشیت خدا ترسانند.
است. وقتی به حرکت » یا لثارات الحسین « شهادت را می?خواهند و آرزو می?کنند که در راه خدا کشته شوند، شعارشان
درمی?آیند رعب و ترس [حاصل از هیبت و شکوه و انسجامشان] به مسافت راه یک ماه پیششان می?تازد. رهسپار کوي مولایند.
خداوند با آنان امام حقّ را یاري می?نماید. 1 در این روایت مرفوعه، خطوط برجسته سیماي یاران حضرت ولیّ?عصر(ع) بیان شده
است. خطوطی کاملاً همگرا با خطوط ترسیمی مولی?الموحدین(ع) از سیماي فرهیختگان خود نگهدار و پرهیزکار. این خطوط
نمایانگر بخش اعظمی از فضایل عالیه الهی انسان ملکوتی است که با دارا بودن آنها برازنده خلعت خلّت و نصرت آن حضرت
می?گردد. خلعتی که از مجموعه خلقت، فقط تعداد اندکی به تشریف آن نایل می?شوند. دم از تقرّب جانان زنند ناکس و کس
هماي را چه رسد همنشین شدن با خس آري باید آراسته به اوصاف پسندیده بود تا در سلک یاران او لیاقت اندك پیدا کرد و
فیض دیدار او هم تنها از تحلّی و آراستگی به این نشانه?ها و خصایص حاصل می?شود. باید غبار ناهمگونی و نامتجانسی را از راه
فرو نشاند تا به طراوت دیدار، دیدگان نورانی ساخت. جمال یار ندارد نقاب و پرده ولی غبار ره بنشان تا نظر توانی کرد به اختصار
از منظر این روایت مرفوعه به بعضی از خطوط چهره نورانی یاوران آن امام همام(ع) نظر می?کنیم. باشد که در سرچشمه?هاي
صفحه 28 از 66
جوشان این فضایل به طهارت دل بنشینیم و عنقاي لقاي او را فراچنگ آریم هر چند که: عنقا شکار کس نشود دام باز چین اینجا
کأنّ قلوبهم زبرالحدید لایشوبها شکّ فی ذات?اللَّه أشدّ « : همیشه باد به دست است دام را 1. خلوص اعتقاد و شدّت توحیدگرایی
یاران حضرت حجت در اعتقاد خود چنان از درجه بالاي خلوص برخوردارند که لحظه?اي شکّ و تردید در دل آنها » من?الحجر
سایه نمی?گسترد و کنج قلبشان را به تسخیر نمی?آورد، بلکه با سراسر وجود او را ادراك کرده و در همه حال خود را در حضور
رسیده و از آنجا به بال ریاضت و توفیق و تقرّب در » عین?الیقین « به بام بلند » علم?الیقین « او می?یابند؛ چرا که اینان از نردبان
به پرواز درآمده?اند. پروانه صفت در حرارت کانون شمع وجود حقّ، جلّ و علا، پر و بال سوخته?اند و » حق?الیقین « فضاي بیکران
ققنوس?وار از خاکستر خود تولدي تازه یافته?اند و خود روشن است که با این وصف قلمرو وجودشان از تنش تارهاي عنکبوتان
شرك منزّه بوده و لمحه?اي در هیچ?یک از ابعاد، شرك نمی?ورزند. از اشعه آفتاب توحیدشان هیچ زاویه مبهم و تاریکی
بی?بهره نمانده است، تا نامرئی?ترین تارتنان شرك در آن توان تنش داشته باشند. آري حصار قلب توحیدي اینان چنان پاره?هاي
آهن است که یغماگران شرك و کفر و بی?مبالاتی در آن هیچ راهی ندارند. یاران حضرت حجت در اعتقاد خود چنان از درجه
بالاي خلوص برخوردارند که لحظه?اي شکّ و تردید در دل آنها سایه نمی?گسترد و کنج قلبشان را به تسخیر درنمی?آورد، بلکه
لو حملوا علی الجبال « : با سراسر وجود او را ادراك کرده و در همه حال خود را در حضور او می?یابند. 2. توانمندي و قدرت اراده
یاوران حضرتش چنان قوي و با اراده و ذوفنون?اند که اگر بر کوهها یورش برند از بن بر می?کنند. در راه پیشبرد اهداف » لأزالوها
و اغراض خود چنان صلب و سخت عزم?اند که?اگر کوهها از جا کنده شود، اینان خم به ابرو نمی?آورند و چرا اینگونه نباشند که
2 و این اکسیر تقواست که زندگی » إنّ التقوي أعزّ عزّ؛ فیه نجاة کل هارب و درك کل طالب و ظفر کل غالب « اهل تقوایند و
3، البته بدیهی است که هیچ قدرتی بی?فیض علم صورت تحقّق » من اتّقی اللَّه عاش قویاً « : قدرتمندانه را به ارمغان می?آورد که
یتمسّحون بسرج « : نمی?بندد، پس یاران آن حضرت از لحاظ دانش همه در مرتبه والایند. 3. عشق والا به امام(ع) و متعلقات ایشان
بسیارند تنگ نظرانی که بر اعتقاد تشیع نسبت به بزرگداشت لوازم وجودي ائمه .» الإمام، علیه?السلام، یطلبون بذلک البرکۀ
معصومین(ع) و تقبیل مشاهد متبرکه خرده?هاي شناعت مآب گرفته?اند، حتی در اثر اینگونه القائات و جوّهاي مسموم، بر شیعیان
ساده لوح هم صورت این خیال حاصل گشته که این کارها سلوك متوحّشان و کوران و ابلهان و به?دور از آئین خرد است، تا
آنجایی که گاه این کارها را به وادي شرك و کفر کشانده و بسیار مهملات بافته?اند. اما درك فلسفه این کارها و ژرفاي این
عوالم نه تنها چنین تخیلاتی را واهی می?داند، بلکه حقانیت آنرا مسلم می?دارد: گفت بوسم معجر لیلی از آن بوي زلف خوب
لیلی دارد آن عشق می?ورزم به پاي افزار او بهر آنکه هست پاي ابزار او شانه?اش بوسم گذارم بر دو چشم تا زبویش نور گیرد هر
دو چشم آري ژرفانگري خاص می?طلبد تا فراتر از فضاي اندیشه منطق?تراش بشر، علقه بین محبوب و متعلقات او را ادراك نموده
و ساحت او را برتر از عرض حاجت خود شمرده و بر زینش بوسه زنند و دست ارادت بسایند، این شدت محبت و نهایت
عمق?اندیشی یاران حضرتش را می?رساند. من خاکی که از این در نتوانم برخاست از کجا بوسه زنم بر لب آن قصر بلند هیچ
7 یاران » یقونه بأنفسهم فی?الحروب « : روئی نشود آینه حجله بخت مگر آنروي که مالند بر آن سم سمند 4. از خودگذشتگی و ایثار
حضرت حجت(ع) با دل و جان از حضرتش پاسداري می?کنند و پیشمرگ او می?شوند و جان را فداي آن جانان می?کنند، که
جان تحفه ناقابلی است. چو جان فداي لبت شد خیال می?بستم که قطره?اي ز زلالت به کام ما می?افتد خیال زلف تو گفتا که
یاران حضرت مهدي » یکفونه ما یرید فیهم « : جان وسیله مساز کزین شکار فراوان به دام ما افتد 5. داشتن کفایت کافی و وافی
کفایت فوق?العاده جهت انجام وظایف محوله دارند؛ چرا که کفایت، مشروب از زلال علم است و یاران آن حضرت چون از
4 دانش وسیع هر کاري را دارند و هر ،» واتقوا اللَّه و یعلّمکم اللَّه « مشرب تقواي بی?بدیل و خالص سیراب شده?اند، به اقتضاي
آنچه حضرت از آنها بطلبد به تمام وجود خواسته، اشراف کامل دارند و آن را به نحو احسن و اتم، انجام می?دهند و مراد
صفحه 29 از 66
یاران حضرت .» رجال لاینامون اللّیل رهبان باللّیل « : حضرتش را کما هفوَ المَطلوب حاصل می?نمایند. 6. شب زنده?داري
مهدي(ع) شب را به قیام و قعود و عبادت و تهجد به سر می?آورند. رهبانان شب?اند. در خلوت شبان به دور از انظار ریاطلبان،
أمّا اللّیل فصافون أقدامهم « :( سجاده نیاز و نماز را می?گسترانند و اشک خونی را بدرقه امید وصال می?گردانند. به فرمایش علی(ع
5 ناي غرّش شیران روز در خلوت شبانگاهان باز می?شود؛ چرا که اراذل .» تالین لأجزاء القرآن یرتّلونه ترتیلًا و یحزنون به أنفسهم
بهایم در خواب غفلتند. مثل مار زخم?خورده از شدت فراق بر خود می?پیچند و ناله?هاي نیازمندانه?شان میناي حیرت ملکوت را
صد پاره می?کند. در شب، شیاطین شرك?انگیز کمتر میدان?دار معرکه?اند و در حظیره قدس عبادت بین عابد و معبود،
یاران حضرتش که شب تا سحر را نغنوده?اند، بر عکس شب » لیوث بالنّهار « : حجابهاي روزانه نیست. 7. شجاعت و دلاوري
زنده?داران دنیوي روز را در خواب و غفلت نمی?سپارند، بلکه شیران نهارند و پگاه را بر فراز سمندهاي تیز پاي خود پیشواز
جهت و سوي کارها و تلاششان » و یصبحون علی خیولهم « می?کنند و از هرگونه بطالت و اهمال و لهو و لعب بدورند. البته از فراز
مشخص می?شود که اینان یاریگران?اند و یاریگر باید هماره در فکر یاري و کارهایش در جهت آن باشد. در فرهنگ قویم اینها،
و أمّا النهار « تلاش پربار واژه?اي است که ژرفناك?ترین معانی را حمل می?کند. آري مصداق بارز فرمایش مولاي متقیان?اند که
یاران آن حضرت شیفته عبادت?اند و » لهم دوي فی صلاتهم کدويّ النحل « : 8. عبادت خالصانه 6.» فحلماء علماء أبرار و أتقیا
قرةالعین?شان نماز است. زمزمه عاشقانه آنها در نماز ذوق شهد مصفّا را دارد. به خاطر خدا رو به قبله عشق می?آورند و از عبادت
تجارت?پیشگان و برده صفتان سخت احتراز می?جویند. بلکه او را به خاطر او، جلّ و علا، می?پرستند، (فتلک عبادة الأحرار) اینان
محصول کمال را از سرزمین زرافشان سجاده درو می?کنند و از خمخانه آن، هر فضیلت دیگر را صبغه الهی می?زنند و صفاي
اندرون را که لیاقت هم?صحبتی و انس و یادگیري حضرتش را ارزانی می?دارد، از میخانه سجاده حاصل می?کنند. سر رشته جان
یاران امام زمان(ع) بر اطاعت » هم أطوع له من الأمۀ لسیّدها « : به جام بگذار کاین رشته از او نظام دارد 9. فرمانبري و اطاعت محض
بی?چون و چراي مولاي خود کمر بسته?اند و دل در رضاي او سپرده?اند و هر آنچه او بخواهد آن را حق محض و محض حق
شمرند. اینان ولایتمداران سر سپرده و بی?همتایند که به هیچ رو از خط فرمان ولیّ خود سربر نمی?تابند و سالک نستوه صراط
یا نار « : 7 هستند. تا آنجا که اگر دستور باشد در دل آتش می?روند و خطاب » أطیعوا اللَّه و أطیعوا الرسول و أولی الأمر منکم « قویم
یاران » کالمصابیح کأنّ قلوبهم القنادیل « : 8 را به جان تجربه می?کنند. 10 . روشنگري و هدایت?بخشی » کونی بردأ و سلاماً
مهدي(ع) چراغهاي روشن هدایت?اند؛ چرا که سرچشمه?هاي حکمت در اثر تقواي محض از سرزمین قلبشان بر زبانشان جاري
است و سراسر وجودشان بارقه لطف ازل را نمایان ساخته و در ظلمت اندیشه?هإ؛ از قندیل قلبشان پرتو افشانیها رخ داده و مهار خرد
» و هم من خشیۀ اللَّه مشفقون « : خردورزان را بر دست با کفایت خود گرفته و به سوي کعبه مقصود هدایت می?کنند. 11 . خداترسی
یاوران آن حضرت از خشیّت حضرت حق چون بید بر خود می?لرزند؛ چرا که بصیرتشان کامل است و اعتقادشان خالص و
شهودشان حق?الیقین و در این مرتبه است که نیران صاعقه جلال و هیبت و قهّاریّت خرمن هستی را می?سوزاند و ترس بر وجود،
قد براهم الخوف بري القداح ینظر إلیهم الناظر فیحسبهم مرضی و ما بالقوم من مرض و یقول لقد « : سیطره مطلق می?یابد تا جایی که
9؛ به سوهان ترس چونان تیرهاي نازك تراشیده شده?اند. تا جایی که نظاره?گر، بیمارشان » خولطوا و لقد خالطهم أمر عظیم
می?پندارد، در حالی که بیماري ندارند و می?گوید: اینان دیوانه?اند. در حالی که امري عظیم از خود بی?خودشان ساخته است.
یاران حضرت حجت(ع) مدام دست بر دعا از حضرت حق » یدعون بالشهادة و یتمنّون أن یقتلوا فی سبیل اللَّه « : 12 . آرزوي شهادت
وصال شاهد شهادت را می?خواهند. شهادت به عنوان اعلی?ترین و راقی?ترین وسیله تقرب به مبدأ هستی هماره آرزوي قلبی
10 پر و بال در هواي » بل أحیاء عند ربّهم یرزقون « انسانهاي موحد خالص است و یاران حضرتش هم با عنایت به فیض بی?منتهاي
از » شعارهم: یا لثارات الحسین « : شهادت می?گسترانند و دولت این غم را به دعا از خدا می?خواهند. 13 . خونخواهی از حسین
صفحه 30 از 66
هستند. یعنی داعیان خونخواهان حسین(ع) و » یا لثارات الحسین « نشانه?هاي دیگر یاران آن حضرت(ع) آن است که اهل شعار
داعیه?داران اخذ حق آن مظلوم تاریخ?اند. قرار گرفتن راستین - نه ادّعایی - در جناح سیدالشهدا و اهتزاز لواي ولاي آن امام(ع) و
اهتمام در اخذ خون آن بزرگوار حکایت از فرهنگی بس ناب دارد که ریشه در همه خصایص و فضایل عالی دارد، اینان
11 آن مظلوم پژواك » ألا ترون أنّ الحقّ لایعمل به و أنّ الباطل لایتناهی عنه « کارگزاران حق?اند و حسین(ع) کشته راه حق. نداي
همت عالی یاران آن حضرت(ع) است تا طنین حکومت حق را در تمامت جهان آشناي گوشهاي همگان نمایند. 14 . یاري امام حق:
رسیدن به منزلت واسطه?گري و نصرت قائم آل محمد(ع) برترین کمالها را می?طلبد و بایستی در » بهم ینصراللَّه إمام الحق «
بی?بدیل?ترین فراز کمال و عشق بود تا به این خلعت عالی مخلع گردید. بدین تشریف هر کسی را مشرف نمی?گردانند، باید
گوهري پاك داشت و اهل حال بود و ریاضت?کش کوي عشق که: گوهر پاك بباید که شود قابل فیض ورنه هر سنگ و گلی
لؤلؤ و مرجان نشود آري همین خصیصه به تنهایی در ژرفاي لیاقت یاران آن حضرت کفایت می?کند که ورود در سلک ناصران
مقتضی سنخیّت و تناسب است چرا که: ز روي دوست دل دشمنان چه در یابد چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا؟ چه نسبت است به
رندي صلاح و تقوي را ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا ماهنامه موعود شماره 41 پی?نوشتها: 1 . محمدباقر مجلسی،
له کنز بالطالقان ماهو بذهب، ولا فضۀ، و رایۀ لم تنشر منذ طویت، و رجال کأنَّ قلوبهم زبر « : بحارالانوار، ج 52 ، ص 307 و 308
الحدید لایشوبها شکّف فی ذات اللَّه أشدّ من الحجر، لو حملوا علی الجبال لأزالوها، لا یقصدون برایاتهم بلدة إلاّ خرَّبوها، کأنَّ علی
خیولهم العقبان یتمسّحون بسرج الإمام،علیه?السلام، یطلبون بذلک البرکۀ، و یحفّون به یقونه بأنفسهم فی?الحروب، و یکفونه ما
یرید فیهم. رجال لاینامون اللّیل، لهم دویّف فی صلاتهم کدویّف النحل، یبیتون قیاماً علی أطرافهم، و یصبحون علی خیولهم، رهبان
باللّیل لیوث بالنّهار، هم أطوع له من الأمۀ لسیّدها، کالمصابیح کأنَّ قلوبهم القنادیل، و هم من?خشیۀاللَّه مشفقون، یدعون بالشهادة، و
یتمنّون أن یقتلوا فی سبیل?اللَّه، شعارهم: یا لثارات الحسین، إذا ساروا یسیر الرّفعب أمامهم مسیرة شهر، یمشون إلی المولی إرسالا،
2 . همان، ج 77 ، ص 374 ، از حضرت علی(ع). 3 . همان، ج 70 ، ص 213 ، از حضرت علی(ع). 4 . سوره .» بهم ینصراللَّه إمام الحقّف
7 . سوره . 6 . همان، ص 613 . 5 . سید علینقی فیض?الاسلام، ترجمه و شرح نهج?البلاغه، خطبه 184 ، ص 612 . بقره( 2) آیه 282
10 . سوره ال?عمران( 3) آیه . 9 . ترجمه و شرح نهج?البلاغه، خطبه 184 ، ص 613 . 8 . سوره انبیاء( 21 ) آیه 69 . نساء( 4) آیه 59
. 11 . محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج 44 ، ص 381 .169
یادگارهاي موعود -مسجد امام حسن مجتبی ع
میرصادق سیدنژاد مسجد امام حسن مجتبی(ع) اشاره: در گوشه و کنار سرزمینهاي اسلامی، مکانهایی وجود دارند که منتظران یار
در آنها گرد میآیند و به یاد عزیز سفر کرده خود نجواهاي عاشقانه سر میدهند. بزرگداشت این مکانها که هر کدام به نوعی
یادگار حضرت موعود و براي همه شیعیان مقدس هستند وظیفهاي همگانی به شمار میآید. براي آشنایی بیشتر شما عزیزان با
مساجد، مقامها و اماکن خاصی که یادآور آن امام منتظر هستند، بر آن شدیم که در هر شماره به اجمال یکی از این مکانها را
معرفی کنیم. باشد که مورد قبول حضرت موعود واقع شود. یکی از زمینهاي با فضلیت و مبارکی که شایستگی زیارت قدوم پر
برکت حضرت مهدي(ع) را پیدا کرده است محل بناي مسجد شریف امام حسن مجتبی(ع) است که در ابتداي شهرك امام
حسن(ع) در کنار جاده قدیم قم تهران ساخته شده است. سالها پیش از این وقتی که در این مکان و اطراف آن هیچ ساختمان و
سکنهاي نبود و در حقیقت این منطقه بیابانی بود که چندین کیلومتر با شهر قم فاصله داشت امام عصر(عج) به فردي بهنام احمد
عسکري کرمانشاهی خبر دادند که این زمین تبدیل به مسجد خواهد شد و حتی طرح مسجد و نقشه بخشهاي مختلف آن را پس از
خط کشی با دست مبارکشان به ایشان نشان دادند. آنچه در پی خواهد آمد شرح بناي این مسجد مبارك است. حکایت بناي
صفحه 31 از 66
مسجد امام حسن(ع) این حکایت را مرحوم عسکري در حضور مراجع بزرگی چون حضرت آیۀاللَّهالعظمی سید محمدرضا
گلپایگانی (ره) و مرحوم آیۀاللَّه شیخ مرتضی حائري(ره) و حضرت آیۀاللَّه صافی گلپایگانی (دامظله) و... نقل کردهاند که مشروح
آن بدین شرح است: صبح روز پنجشنبهاي پس از خواندن نماز صبح مشغول خواندن تعقیبات بودم که شنیدم در میزنند. از اینکه
در این وقت صبح کسی در میزند تعجب کردم و فوراً از سر سجاده بلند شدم و خودم را به در کوچه رساندم؛ وقتی در باز کردم،
سه نفر از جوانانی را که در جلسه آموزش قرآن شرکت میکردند پشت در دیدم 1 پس از سلام و احوالپرسی مختصر یکی از آنها
ضمن عذرخواهی از بیموقع آمدن گفت: حاج آقا! امروز پنجشنبه است ما تصمیم داریم به مسجد جمکران مشرف شویم از شما
هم تقاضا داریم با ما بیایید که انشاءاللَّه به برکت دعاي شما امام زمان(ع) عنایتی کنند تا حاجتهاي ما برآورده شود. وقتی که آن
جوان این حرف را زد من بسیار خجالتزده شدم. سرم را پایین انداختم و عرض کردم: من چکارهام که بیایم دعا کنم. شما خودتان
بروید. انشاءاللَّه که مولایمان حضرت مهدي(ع) خواستههاي شرعیتان برآورده میکنند و با دست پر بر میگردید... در اثناي
گفتوگو یکی از آنها گفت: حاج آقا! شما ما را آوردهاي نماز خوان کردهاي، بیا فقط همین قدر به خدا بگو: خدایا! تا اینجا اینها
را آوردهام خودت کمکشان کن.اي امام زمان! حاجت این جوانان را که به تو امید بستهاند برآورده کن... . دیدم با وجود این همه
اصراري که آنها دارند اگر ردشان کنم، اوّلًا دور از ادب است و در ثانی چه بسا اگر پاسخ مثبت به آنها ندهم به کلی جلسات مرا
ترك کنند و آن وقت من در درگاه خداوند جوابی نخواهم داشت. در نتیجه موافقت نموده عرض کردم: چشم، با شما میآیم.
ساعتی بعد ماشین آوردند و بههمراه آن سه جوان عازم قم شدیم. تقریباً حدود دو فرسخ مانده به قم ناگهان ماشین خاموش شد.
همراهان من که هر سه مکانیک بودند دست به کار شدند تا ماشین را را ه بیندازند ولی هر چه تلاش کردند ماشین روشن نشد. من
یکی از آن جوانها را که اسمش علی بود صدا کرده گفتم: علی آقا! در ماشین آب دارید؟ گفت: بله، حاج آقا. بعد رفت از
صندوق عقب ظرف آبی را آورد. مقداري از آب را در ظرف دیگري خالی کردم و براي قضاي حاجت و تطهیر به طرف زمینهاي
سمت چپ جاده رفتم. بد نیست به این نکته نیز اشاره کنم که در آن زمان اثري از ساختمان در آن محل نبود. البته کمی جلوتر از
معروف بود - وجود داشت. اما در » علی سیاه « آنجا کاروانسراي خرابهاي بود که در کنار آن قهوهخانه کوچکی - که به قهوهخانه
آن محلی که ماشین ما خاموش شده بود هیچگونه آثاري از ساختمان به چشم نمیخورد. تا چشم کار میکرد سمت راست و چپ
جاده زمین خالی و بیابان خشک بود. وقتی از جاده کمی فاصله گرفتم دیدم سیّدي که داراي چهرهاي نورانی است و لباس سفید بر
تن، نعلین زرد به پا، عباي نازکی بر دوش و عمامه سبزي، مثل عمامه خراسانیها برسر دارد، با نیزه بلندي مشغول خطکشی زمین
است. حقیقت این است از آن کار سید در آن وقت روز آنهم در کنار جادهاي که مردم از آن عبور میکنند خوشم نیامد. روي
تعصب دینی و علاقهاي که به اهل علم و اولاد پیامبر(ص) دارم با خود گفتم: اول صبح این سید اولاد پیامبر(ص) آمده در جلو
چشم دوست و دشمن نیزه در دست گرفته زمین خطکشی میکند. اما چیزي به او نگفتم. با کمی فاصله از کنار او رد شدم و پس از
آنکه جاي مناسبی پیدا کردم جهت قضاي حاجت نشستم. در این موقع سید مرا به اسم صدا کرد: آقاي عسکري! آنجا ننشینید تمام
آن جاهایی را که میبینید خطکشی کردهام زمین و محل بناي مسجد است. من بدون اینکهبه این مسئله توجه کنم که این آقا اسم
مرا از کجا میداند، مثل بچهاي که بدون چون و چرا حرف بزرگترش را گوش میکند، بلند شدم. آن گاه سید خطاب به من
فرمود: آقاي عسکري! برو پشت آن بلندي. با اینکهبدون اختیار همان کاري را که سید از من خواستند انجام دادم، اما تصمیم
گرفتم در موقع برگشت نزد سید بروم و به او بگویم: اولاد پیغمبر برو دَرْسَت را بخوان. صبح به این زودي آمدي اینجا چکار؟ و بعد
از طریق طرح چند مسئله سؤال پیچش کنم تا برود دنبال کارش.... با خودم گفتم: اول به او میگویم: تو اینجا مسجد براي جنها یا
ملائکه میسازي؟ در خود قم به غیر از حرم و چند مسجد بزرگ بقیه مساجد معمولًا خلوتند آن وقت تو آمدهاي در دو فرسخی قم
در وسط بیابان در زیر این آفتاب نقشه مسجد میکشی؟! بعد به او بگویم: وقتی هنوز اینجا مسجدي ساخته نشده، چرا تطهیر در
صفحه 32 از 66
اینجا اشکال داشته باشد؟ در آخر هم باسید شوخی کنم و به او بگویم: امروز که پنجشنبه است؛ چهارشنبه نیست که مثلًا آمدهاي در
بیابان خشک و خالی کار بیهوده انجام میدهی؟ پس از تمام شدن کار تطهیر نزد سید رفتم و سلام کردم. او نیزهاي را که در دست
داشت به زمین گذاشت و با من مثل یک آشناي چندین ساله، با صمیمیت تمام مصافحه و معانقه کرد. سپس بدون آنکه من حرفی
زده باشم با تبسم به من فرمود: سه سؤالی را که میخواستی بپرسی اگر دوست داري بپرس. من باز بدون توجه به این نکته مهم و
عجیب که سید چگونه از آنچه که به ذهن من خطور کرده بود خبر میدهد، به ایشان عرض کردم:اي پسر پیغمبر! تو درس را رها
کردهاي، اول صبحی با این وضع در کنار جادهاي که دوست و دشمن روحانیت از آن عبور میکنند نیزه در دست گرفتهاي، آنهم
در عصر توپ و تانک و... نقشه مسجد میکشی؟! اولًا یک وقت به تو چیزي میگویند یا به کار تو میخندند که این براي مثل تو
عالم اولاد پیامبر(ص) شایسته نیست. بهعلاوه تو این مسجد را براي جنها یا ملائکه خدا میسازي؟ اینجا که کسی نیست تا نیاز به
مسجد داشته باشد.... سید با مهربانی فرمود: نه براي جن است و نه براي ملائکه، بلکه براي آدمیزاد است. این اطراف به زودي آباد
خواهد شد و مردم آن نیاز به مسجد خواهند داشت. بعد سؤال کردم: در هر حال اینجا هنوز که مسجد نیست، پس به چه دلیلی مرا
از تطهیر در اینجا نهی کردید؟ سید در جواب این سؤال من باز با ملاطفت و گشادهرویی فرمود: در اینجا پیکر یکی از عزیزان
حضرت فاطمه زهرا(س) به خاك افتاده و سپس شهید شده است. من اطراف آن را علامتگذاري کردهام و آنجا محراب مسجد
خواهد بود. بعد محل دیگري را به من نشان داد و فرمود: اینجا را که میبینی جاي قطرات خون آن شهید است که مأمومین و
نمازگزاران در آن نماز خواهند خواند. آن گاه به یک محل دورتري با دست خود اشاره و اضافه کردند: در آن گوشه چند نفر از
دشمنان خدا و رسولش به خاك افتادهاند. دستشویی و مستراح مسجد در آنجا ساخته خواهد شد. در ادامه، سید همانطور که ایستاده
بود یکدفعه به سمت دیگري برگشت و مرا هم به آن طرف برگرداند و فرمود: در آنجا حسینیه مسجد را میسازند. بهدنبال این
جمله، اشک از چشمان سید جاري شد. او به گونهاي این جمله را بیان کرد که من نیز تحت تأثیر وي، بیاختیار با گریه او گریه
کردم. سید در ادامه حرفهاي خود فرمود: پشت حسینیه کتابخانه خواهد بود که شما کتابهاي آن را میدهی. عرض کردم: من
کتابهاي آن را به چند شرط میدهم: اولاً زنده بمانم و ببینم که در اینجا مسجدي ساخته شده است؛ ثانیاً از چنان مال و مکنتی
برخوردار باشم که بتوانم ولو چند کتاب بخرم و به مسجد هدیه کنم. بعد خطاب به سید گفتم: با این همه، خواهش میکنم شما هم
بروید درستان را بخوانید.... سید باز تبسمی کرد و... ضمناً از ایشان پرسیدم: ولی نفرمودید که چه کسی بانی این مسجد خواهد
وقتی مسجد ساخته شد بانی آن را خواهید دید. وقتی ایشان را دیدید از قول من به او » یداللَّه فوق أیدیهم « : بود؟ در جواب گفت
سلام برسانید و بگویید: حاجی! اینجا را ارزان نفروشی. پس از معانقه با سید، از او خداحافظی کردم و با سرعت سرجاده آمدم تا به
همراهانم ملحق شوم. دیدم آنها هم ماشین را راه انداختهاند. از آنها پرسیدم: ماشین چه عیبی داشت؟ در جواب گفتند: ما عیبی
ندیدیم. همین که شما برگشتید ماشین خود به خود روشن شد؟! فقط یک چوب کبریت را در زیر یکی از سیمها قرار دادیم. اصلًا
پاك گیج شدهایم که چرا به آن صورت خاموش شد و حالا هم بدون این که کار خاصی انجام داده باشیم همینطوري روشن شد.
معلوم بود که با وجود آشنایی کاملی که هر سه آنها نسبت به تعمیر ماشین داشتند از این پیشامد بسیار تعجب کرده بودند... . وقتی
به راه افتادیم یکی از آن سه جوان پرسید: حاجآقا! تو در زیر آفتاب با چه کسی حرف میزدي؟ گفتم: سید به آن بزرگی را با آن
نیزه بزرگی که در دست داشت ندیدید؟ با او چند کلمهاي صحبت کردم... . با تعجب پرسیدند: کدام سید؟! آنجا که کسی نبود... .
برگشتم تا سید را به آنها نشان دهم ولی هرچه به آن محل نگاه کردم کسی را ندیدم. در این لحظه بود که من تکانی خوردم؛ اول
از این بابت خجالت کشیدم که مبادا این جوانها که مرا فرد با ایمان و درستکاري میدانند خیال کنند که من دروغ میگویم و این
باعث سلب اعتماد آنها از من و در نتیجه سبب رويگردانی از قرآن و نماز و... بشود. ولی صلاح را در این دیدم که دیگر اصلًا
حرفی نزنم. همینطور ساکت نشستم ولی غوغاي عجیبی در درونم برپا شده بود کمکم مروري دوباره به جریاناتی که بین من و آن
صفحه 33 از 66
سید اتفاق افتاده بود کردم و خیلی از آن امور را غیرعادي دیدم. اینکه او مرا به اسم صدا کرد. از کجا مرا میشناخت و از کجا
خبر داشت این محل جاي شهادت یکی از اولیاي الهی است و سؤالاتی را که من در ذهن داشتم بپرسم از همه آنها خبر داشت و...
در آخر هم با وجود صاف و هموار بودن زمین چطور او در یک لحظه ناپدید شد...؟! هر چه بیشتر در این امور فکر میکردم به
تعجب من افزوده میشد. جاي شک برایم باقی نمانده بود که این پیشامد یک امر غیر عادي بوده است. به هر نحوي که بود خودم
را کنترل کردم و عکسالعمل خاصی در اینباره نشان ندادم تا اینکه به شهر رسیدم. پس از زیارت حضرت معصومه(س) و
خواندن نماز به جمکران رفتیم. در این فاصله احساس میکردم که حال عادي ندارم. همهاش در فکر بودم و به سؤالات همراهان
جوانم جوابهاي مختصري میدادم. آن چنان که باید حواسم جمع نمیشد که حرفهاي آنها را خوب گوش کنم... . در جمکران
ناهار مختصري با هم خوردیم و تقریباً ساعت دوازده گذشته بود که جهت خواندن نماز و دعا وارد مسجد مقدس جمکران شدیم.
در گوشهاي نشستم. در یک طرفم مرد جوانی مشغول خواندن نماز بود. با کمی فاصله در طرف دیگرم پیرمردي نشسته بود. من
مشغول دعا و نماز شدم بعد از خواندن نماز مخصوص امام زمان(ع) در مسجد مقدس جمکران، با خداوند راز و نیاز میکردم که:
پروردگارا! من این جوانان را تا اینجا آوردهام. من که نمیتوانم حاجت آنها را بدهم. من خودم محتاجتر از همه هستم. پیش آنها
مرا رسوا مکن بههرحال آنها به امیدي مرا همراهشان آوردهاند، خیال میکنند من خیلی آبرو دارم... به احترام حضرت
صاحبالزمان(ع) و به صفاي دل این جوانان حاجت شرعی آنها را برآورده به خیر کن و... . همینطور با خود زمزمه میکردم. یادم
هست میخواستم به سجده بروم که سیدي پیش من آمد. سلام کرد و در کنارم نشست. از لباسش بوي عطر بسیار مطبوعی به مشام
میرسید. تفن صدایش تفن صداي همان سیدي بود که صبح در کناره جاده با او صحبت کرده بودم. ولی قیافه و لباسهایش با او
فرق داشت... . به من فرمود: میخواهم مطلبی به شما بگویم. عرض کردم: بفرمایید. گفت: شما در تهران که مردم را موعظه
میکنید بگویید: قال رسولاللَّه(ص) و امیرالمومنین(ع). چکار دارید که حرفهاي دیگر میزنید... . منظورشان این بود که به مردم
بیشتر از معارف اهلبیت(ع) بگویم تا حرفهاي دیگر... . در جواب آن سید بزرگوار عرض کردم: چشم، بعد از این اینطور که شما
میفرمایید عمل میکنم... . به سجده رفتم. در حین گفتن ذکر سجده توي دلم گفتم: بعد از سجده از این آقا بپرسم که کجا مجلس
ما را دیدهاند و مرا از کجا میشناسند؟! وقتی از سجده سربلند کردم دیدم آن سید رفتهاند. از پیرمرد کنار دستیام پرسیدم: این آقا
که کنار من بود کجا رفت؟ پیرمرد گفت: من اینجا کسی ندیدم که پهلوي شما نشسته باشد. بعد از جوانی که در این طرف من بود
پرسیدم ایشان هم اظهار بیاطلاعی کرد. گفت: من ندیدم شما با کسی صحبت کرده باشید... . در این لحظه احساس کردم مثل
اینکه زمین دور سرم میچرخد. انگار کسی به من گفت که او آقا صاحبالزمان(ع) بودند که تو او را نشناختی. حالم به هم خورد.
آمدند مرا بیرون بردند و به سرو صورتم آب زدند... . با اصرار از من میپرسیدند: حاجآقا چه شد حالتان بههم خورد؟... ولی من
حتی نتوانستم یک کلمهاي به آنها بگویم... . شب را در جمکران بودیم و صبح زود به تهران برگشتیم. به تهران که رسیدم در
کوچه محلهمان با حاجشیخ جواد خراسانی - که آن وقتها در مسجد حضرت ولیعصر(ع) (واقع در سرآسیاب دولاب، خیابان
جوادیه اقامه نماز میکردند - روبرو شدم. پس از سلام و احوالپرسی از من پرسیدند: از کجا میآیی؟ چشمانت چرا اینطور سرخ
شده است؟ عرض کردم: رفته بودیم جمکران. اصرار کرد که برویم خانه ایشان. وقتی بههمراه او وارد منزلشان شدم خودش کتري و
قوري را به اتاقی که در آن نشسته بودیم آورد. تا آمد بنشیند بغضم ترکید و با صداي بلند شروع به گریه کردن کردم. ایشان مرد
بسیار روشنی بود وقتی دید من گریه میکنم اصلًا چیزي نگفت و مرا به حال خودم گذاشت. کمی بعد چاي ریخت و روبه من
کرده فرمود: اول بگو ببینم کجا رفته بودي و جریان چه بود؟... من جریان کنار جاده و مسجد جمکران را با تفصیل کامل به ایشان
توضیح دادم. مرحوم حاجشیخ در اثناي صحبتهاي من سؤالاتی در مورد چهره آن سید و قد و قیافه و ادب و تبسماش و... میپرسید.
در پایان صحبتهاي من فرمود: صبر کن؛ اگر آنجا مسجد شد درست است و گرنه آن را فراموش کن. از آن زمان مدتی گذشته بود
صفحه 34 از 66
که پدر یکی از دوستان ما فوت کرد. رفقاي مسجد باز دنبال من آمدند و گفتند: میخواهیم جنازه فلانی را قم ببریم اگر مانعی
نیست شما هم با ما بیایید. وقتی به نزدیک قم رسیدیم در همان محلی که آن بزرگوار را زیارت کرده بودم دیدم دو ستون بسیار
بلندي ساختهاند. از دوستان پرسیدم این ستونها براي چیست؟ آنها گفتند: پسرهاي حاجحسین سوهانی در اینجا مسجدي را به نام
مسجد امامحسن مجتبی(ع) میسازند. خاطرات چند سال پیش در ذهن من زنده شد. یک حالت شعف و اشتیاق غیر قابل وصفی
پیدا کردم. همانجا تصمیم گرفتم پس از دفن جنازه دنبال سازندگان مسجد بروم و خبرهاي بیشتري کسب کنم... بالاخره جنازه را
منتقل و در آنجا دفن کردیم. رفقا که براي ناهار خوردن » باغ بهشت « به حرم بردیم و بعد از خواندن نماز و... آن را به قبرستان
رفتند من از آنها اجازه گرفتم که تا شما ناهار بخورید من یک کار مختصري دارم زود برمیگردم. فوراً یک تاکسی کرایه کردم و
به مغازه پسران حاجحسین سوهانی رفتم. پس از سلام و احوالپرسی از پسر حاجحسین پرسیدم: شما این مسجد کنار جاده را
میسازید؟ گفت: نه، ما مسجد امامحسن عسکري(ع) را که در داخل شهر است و قسمتی از آن خراب شده است تجدیدبنا میکنیم.
گفتم: پس این مسجد کنار جاده قم و تهران را چه کسی میسازد؟ پسر حاجحسین گفت: آن را فردي بهنام حاج یداللَّه رجبیان
میسازد. تا گفت حاج یداللَّه منقلب شدم و قلبم شروع کرد به تندتند زدن. وقتی پسر حاجحسین متوجه دگرگونی حال من شد،
گفت: حاجآقا!چی شد؟ گفتم: نگران نباشید، چیزي نشده؛ نمیدانم چرا یک لحظه حالم یک جوري شد... . فوراً صندلی آورد و
من نشستم. آب قندي درست کردند... کمی حالم بهتر شد. از پسر آقاي سوهانی خداحافظی کردم و به محلی که بنا بود دوستانم
ناهار بخورند برگشتم. آنها کلی منتظر من مانده و ناهار نخورده بودند که از این بابت هم بسیار شرمنده شدم. وقتی غروب به تهران
برگشتیم یک راست سراغ حاج شیخ (مرحوم شیخ جواد خراسانی) رفتم و جریان شروع بناي مسجد را براي ایشان تعریف کردم.
ایشان به من فرمودند: پس، جریان تشرف شما درست بوده است. حالا بروید کتابها را تهیه کنید. از آن تاریخ به بعد هر ماه چند
جلد کتاب میخریدم. دوسه سال کشید تا توانستم چهارصد جلد کتاب تهیه کنم. بعد از تهیه کتابها به قم رفتم تا حاج یداللَّه را پیدا
کنم و کتابها را تحویل ایشان بدهم. بعد از کلی پرسوجو آدرس کارخانه پشمبافی حاجیداللَّه را بهدست آوردم. وقتی که به آنجا
مراجعه کردم نگهبان کارخانه گفت: حاجی چند دقیقه پیش رفتند منزل. گفتم: اگر ممکن است زنگی به منزلشان بزنید و بگویید
کسی از تهران آمده است با شما کار دارد. تا من چند کلمه با ایشان صحبت کنم. نگهبان شماره منزل ایشان را گرفت و گوشی را
به من داد. بنده پس از عرض سلام به ایشان گفتم: جناب آقاي حبیبیان! من از تهران آمدهام و حدود چهارصد جلد کتاب وقف
مسجدي که شما میسازید کردهام. حالا بفرمایید این کتابها را به کجا تحویل بدهم. به منزل بیاورم یا ببرم مسجد؟ ایشان پرسید:
شما چطور شد که به فکر وقف کتاب به مسجد افتادید؟ گفتم: همینطوري، نذر داشتم. در جواب گفت: نه، همینطوري نمیشود و
باید علت این کار را به من بگویید. عرض کردم: حاجآقا! پشت تلفن نمیشود. حداقل اجازه بدهید جایی خدمت برسیم تا مفصلًا با
هم صحبت کنیم. آن گاه جناب آقاي حبیبیان گفت: شب جمعه آینده من در منزل منتظر شما هستم. سپس نشانی منزلشان را به من
دادند. مجدداً برگشتم تهران کتابها را شمارهگذاري کردم. بعد از آماده شدن، آنها را به ترتیب در کارتن چیدم. شب جمعه که شد
با ماشین یکی از دوستان آمدیم قم و رفتیم منزل حاج یداللَّه. پس از احوالپرسی و پذیرایی مختصر، حاجیداللَّه مرا به اتاق دیگر صدا
کرد و وقتی به خدمتشان رسیدم خطاب به من گفت: اگر علت وقف کتاب به مسجد را به من نگویی من کتابها را قبول نمیکنم. از
من انکار، از ایشان اصرار تا این که بالاخره در حالی که بغض گلویم را گرفته بود گفتم: یک چنین جریانی پیش آمد ولی من
متأسفانه آقا را نشناختم. حاجییداللَّه پس از توضیحاتی که من دادم حرفی نزدند کتابها را همانجا تحویل دادیم. مقرر شد فردا
برویم مسجد. وقتی به مسجد رسیدیم هنوز خیلی ناقص بود. من دو رکعت نماز امام زمان(ع) که مخصوص به جا و زمان خاص
نیست در آنجا به جاي آوردم. آن وقت بههمراه حاجیداللَّه در محوطه مسجد گشتی زدیم. حاجییداللَّه طبق توضیحاتی که شب
گذشته از زبان مولایمان حضرت صاحبالامر(ع) داده بودم درباره بخشهاي مختلف مسجد سؤالاتی را میکردند. از من پرسید:
صفحه 35 از 66
حسینیه کجاست؟ من هم همان محلی را که مولایم امامزمان(ع) به من نشان داده بودند به او نشان دادم. سپس محل محراب و
کتابخانه و محل دستشوییها و... را یکییکی به ایشان نشان دادم. ایشان حرفهاي مرا تصدیق کردند و فرمود: درست است. با کمال
تعجب دیدم حاج یداللَّه در موقع بناي مسجد همه این محلها را در جاي مخصوص به خود ساختهاند. با دیدن این وضع باز گریه
امان از من گرفت و بیاختیار در طول بازدید از قسمتهاي مختلف مسجد اشک میریختم. وقتی موقع عصر به تهران آمدم باز
خدمت مرحوم حاجشیخ (جواد خراسانی) رسیدم و جریان چگونگی بنا مسجد را به ایشان عرض کردم. ایشان فرمودند: خدا خیرت
بدهد تو به عهد خودت وفا کردي آفرین بر تو... انگیزه و چگونگی بناي مسجد امام حسن مجتبی(ع) بناي مسجد امام حسن
مجتبی(ع) در 17 ربیعالاول 1392 ق. شروع و در سال 1406 ق. به پایان رسید. درباره انگیزه ساختن این مسجد از مرحوم حاجیداللَّه
حبیبیان چنین نقل شده است: در یکی از سفرهاي حج در مدینه به قبرستان بقیع مشرف گشتم. از دیدن وضع نامناسب آنجا و غربت
و مظلومیت ائمه بقیع(ع) 2 بهویژه قبر حضرت حسن مجتبی(ع) بسیار متأثر شدم و در همان حال با خداي خود عهد کردم وقتی به قم
برگشتم مسجدي به نام امام حسن مجتبی(ع) بنا نمایم. پس از آمدن به قم به این عهد خود عمل کردم و طی مراسمی با حضور
شخصیتهاي مذهبی کلنگ بناي مسجد را حضرت آیۀاللَّه حاج شیخ مرتضی حائري به زمین زدند. نقل میکنند مرحوم حاج شیخ
مرتضی حائري یک روز خطاب به مرحوم حاجیداللَّه رجبیان گفته بودند: جناب آقاي رجبیان! برو خدا را شکر کن که اینجا به
دست تو مسجد شد. اگر تو هم اینجا را نمیساختی بالاخره یک روزي اینجا مسجد میشد. ولی تقدیرالهی و عنایت امام زمان(ع)
این بود که اینجا بهوسیله شما تأسیس شود... پینوشتها: 1 . مرحوم عسکري در تهران جلسهاي داشتند که جوانها را جمع میکردند
و به آنها قرآن و احکام میآموختند. ایشان از این طریق بسیاري از جوانان را که اصلا اهل نماز و قرآن نبودند به راه صحیح
راهنمایی و به نحو شایستهاي تربیت کردند. 2 . قبرستان بقیع محل دفن شخصیتهاي بسیار بزرگی است که در رأس آنها چهار تن از
امامان شیعه؛ یعنی امامحسن مجتبی(ع)، امام زینالعابدین(ع)، امام باقر(ع)، امام صادق(ع) قرار دارند. این قبرستان قبل از سال
1344 ق. آباد بوده است. حتی مرقد شریف ائمه شیعه(ع) داراي گنبد و بارگاه با شکوهی بوده است که بعد از تسلط وهابیت در
سرزمین حجاز این قبرستان رو به ویرانی نهاد.
پایان جهان